خیلی وقت بود که از تو خبری نداشتم. خواستم پیام بدهم اما فیلترشکنم باز نشد. گفتم: زنگ می‌زنم، اما گوشیم مثل همیشه شارژ نداشت. گفتم: اشکالی ندارد مگر قدیمی‌ها اینجور مواقع چه خاکی توی سرشان می‌ریختند؟ اصلا می‌نشینم و یک نامه می نویسم. یک نامه‌‌ی مفصل عاشقانه و دست آخر  می‌بندمش به بال یکی از کبوترهای شکم پرست پشت پنجره خانه‌مان و در گوشش می‌گویم: کبوتر جان این نامه را ببر برای فلانی.

متاسفانه نمی توانم برایش لوکیشن بفرستم، فکر می کنم اگر فیلتر شکن هم داشتم باز هم ایشان واتس‌اپ یا تلگرام نداشت. خواستم آدرست را روی یک کاغذ بنویسم که یادم افتاد من اصلا آدرسی از تو ندارم و اگر هم داشتم بعید می‌دانم این کبوتر کله غازی  سواد خواندن و نوشتن داشته باشد.

گفتم عیبی ندارد بابا جان آنقدر سخت نگیر. فعلا نامه‌ات را بنویس بعد برای رساندنش به دستت  فکری می‌کنم. نامه عاشقانه که  روی زمین نمی ماند و دیر یا زود به دست صاحبش می‌رسد.حالا هر چه فکر می‌کنم نمی‌دانم از کجا شروع کنم. این جملات شاید کمی کلیشه‌ ای به نظر برسد. نمک در نمکدان شوری ندارد، دل من طاقت دوری ندارد؟ یا این یکی چطور است؟ ای نامه که می روی به سویش از جانب من ببوس رویش.


نمی‌دانم چرا هرچه می‌خواهم بنویسم احساساتم به طرز احمقانه‌ای آبدوغ خیاری به نظر می‌رسد، یا شبیه متن خاطراتی می‌شود که دخترهای دبیرستانی‌ها توی دفتر خاطرات دوستانشان می‌نوشتند و گوشه دفتر را هم مزین به نقاشی‌های ناشیانه‌ای از شمع و گل و پروانه می‌کردند. واقعا قدیمی‌ترها چه‌جوری منظورشان را به هم می‌رساندند بدون آنکه از نوشته خودشان حالت تهوع نگیرند؟


حالا گوشیم دیگر شارژ شده. توی play store دنبال فیلتر شکن جدید می‌گردم تا به جای نامه عاشقانه از توی لیست استیکرها یک استیکر مأخوذ به حیا پیدا کنم و به جای تمام جملات نانوشته‌ی عاشقانه سند کنم برای تو و زل بزنم توی صفحه گوشی و منتظر بمانم شاید خطی خبری استیکری از تو برسد.
دیگر زمان نوشتن خیلی چیزها گذشته. توی دنیای جدید ما، استیکرهای توخالی، راه را برای بیان کردن عشق ‌های توخالی‌تر، باز کرده است.

شکوفه علامی

پ.ن
به یاد روزهایی که توی مدرسه به خاطر اینکه انشایم از همه بهتر بود،نامه‌های عاشقانه همه دوستانم را می‌نوشتم 😂

دسته بندی شده در: