قسمت اول

ماهی آبی رنگی مهمان خانه ما شده است. باله‌هایش به رنگ قرمز و زرشکی‌ست. تنگش را گذاشتیم پشت پنجره آشپزخانه تا بیرون را نگاه کند و غصه نخورد و احساس تنهایی نداشته باشد.
اسمش را گذاشتیم هاشم تا برای خودش کسی باشد و اسم و رسم و نام و نشان داشته باشد‌.
هاشم خیلی بی‌اعصاب است و چون از خانواده ماهی‌های فایتر است باید تنها باشد والا در بهترین حالت جفت یا دوست خودش را از روی عصبانیت و ندانم کاری لت و پار می کند.
هاشم خیلی بی اشتهاست. هر بار که برایش غذا می‌ریزیم لب به غذا نمی‌زند و توی تنگ از اینور به آن طرف شنا می‌کند و اصلا به روی خودش هم نمی‌آورد آن بالا غذاهای خوشمزه‌اش شنا می‌کنند.
یک وقت هایی که بیکار می شود می‌افتد به جان گیاه های اطرافش و همه را از ریشه در می‌آورد‌.گاهی فک می‌کنم تصمیم دارد دیگر گوشت خوار نباشد برای همین غذاهایش را نمی‌خورد. از اینکه انقد عصبانی می‌شود از دست خودش عصبانی ست. و شاید تصمیم دارد وجترین شود، برای همین مدام دارد با گیاه های توی تنگش سر و کله می زند. حتما هاشم نمی‌داند غذا نخوردن عصبانی ترش می‌کند. ماهی ست دیگر مثل ما آدم ها نمی‌تواند مقاله های علمی را مطالعه کند. توی دلم آرزو می‌کنم هاشم دیگر بدون دلیل و علت عصبانی نباشد.آن وقت میروم از مغازه برایش یک دوست می‌خرم. دوستی که رنگش سبز و زرد باشد تا با هاشم قاطی نشود.

شکوفه علامی

ژامبون در حال تماشای هاشم

دسته بندی شده در: