قسمت دوم

کمتر از یک هفته است که هاشم چیزی نخورده است.


دیگر به نظر نمی آید قصد توبه از اعمال ناشایستش را داشته باشد و یا در رژیم غذایی وگان ها باشد.
صمُ بُک می‌نشیند یک گوشه از تنگش و زُل زُل توی چشم‌هایت نگاه می‌کند و چیزی نمی‌خورد.
غصه خوردیم. نگران شدیم.شخص مریضی که برای خانه‌ای که گربه دارد ماهی خریده، بیشتر از همه ناراحت بود. گفتیم غصه های بزرگمان را که نمی‌توانیم دوا کنیم. اما حداقل می‌توانیم برای موارد جزیی‌تر راه حل های منطقی پیدا کنیم.
رفتیم نواب‌ پیش احمدآقا آکواریومچی که از خودش هاشم را خریده بودیم. احمدآقا توصیه کرد فقط فلان غذا باب میلش است. از کجا حدس زده بود که هاشم بد غذاست‌ نمی‌دانم اما یک بسته غذای خداد تومنی پیشنهاد داد.سگرمه هایمان رفت توی هم. از مغازه اش آمدیم بیرون.گفتیم ماهی را بدهیم ژامبون(اسم گربه‌مان ژامبون است) بخورد به صرفه‌تر است و انسان با غصه‌هایش قوی تر می‌شود.
همسایه احمد آقا آکواریومچی با دهان پر راهنماییمان کرد.
گویا به هاشم بنده خدا آب و هوای تهران نمی‌سازد. مطمئناً توی آب‌های استوایی برای خودش برو بیایی داشته. حداقل هم روزی یک فایتر جرواجر می‌کرده و دلش خنک می‌شده و افسردگی به سراغش نمی‌آمده. اینجا که ph آب بالاست تک و تنها بدون هیچ سرگرمی خاصی توی یک تنگ می‌نشیند. مشخص است که دلمرده و افسرده می شود. در اقلیم خودش گیاهی وجود دارد به اسم کاتاپا که برای زندگیش ضروریست.
فهمیدیم طفلی هاشم افسرده است و از غمباد لب به غذا نمی‌زند. خدا را خوشش نمی آید دست روی دست بگذاریم.
راهنمایی شخصی که با دهان پر راهنماییمان کرد به دلمان نشست. یک برگ کاتاپا که از قضا برگ گیاه بادام هندی آجیل شب عید خودمان است،خریدیم. آمدیم خانه و به امید روزهای شاد بی غم برای هاشم برگ‌ را غوطه‌ور کردیم توی اکواریوم.

شکوفه علامی

دسته بندی شده در: