اسمش سالاماندا پاناکورا بود.
پیش خودش فکر کرد اگر اسم مادربزرگش ندا نبود و اسم مادرش پانا، اگر خواهر کوچکش کورا قبل از او فوت نکرده بود. چقدر اسمش کوتاه و کسل کننده به نظر می‌رسید.
با این حال اصلا برایش مهم نبود که مادرش گاهی توی خانه نام پاناکورا را آهنگین و سرخوشانه تکرار می‌کرد. یا حتی مادرمادرش که مدام ندا ندا می کرد و یا دوست پسرش که هر بار «کورای کوچک من» خطابش می کرد.
مشکل اصلی پدرش بود که با کلی سعی و تلاش و پارتی بازی توی اداره ی سه جلد احوال اتیوپی اسم شناسنامه ایش را نازنین زهرا گذاشته بود و هرگز از تکرار نام کامل او خسته نمی شد.
«سالاماندا پاناکورای نازنین زهرا جان لطفاً یک لیوان چای برای من میریزی؟!»

شکوفه علّامی

دسته بندی شده در: