یک روز صبح توپ بیش از حد بزرگ شده بود. جوریکه دیگر توی تختش جا نمیشد. آقای…
داستان دنباله دار
4 مقاله
4
به یاد روزنامه های قدیمی و داستان های دنبالهدارش تصمیم گرفتم داستانهایی را به صورت سریالی بنویسم این داستانها به صورت هفتگی منتشر میشوند.
هر شب پیش از خواب فکر میکرد.فکرهایش به شکل تودههای ابر اطرافش را پر میکردند. فکرها او…
آقای اُ یک آدم معمولی بود. موهای خاکستریاش را به عقب شانه میزد. لباسهای معمولی میپوشید. راحت…
داستان درباره ی خانمی ارمنی ست که سال هاست در یک محله ی قدیمی در تهران آرایشگر است.
صفحه 1 از 1